بنیتابنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 روز سن داره

بنیتا بهاره زندگی مامان وبابا

حرف های از جنس جنینی

تا چند وقت پیش نبودم اما حالازندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن.رحم را برلی چند ماه اجاره کردم..........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد وتمام وسایلم را هم میگذارد توی کوچه ! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد.البته چه عرض کنم. هر چند ساعت یکبار تا میخواهم سلول هایم رابشمرم همه از وسط تقسیم میشوند و حساب و کتابم به هم میریزد. زندان: گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه   در انفرادی محکوم کردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فرق اینجا  با انجا   با خودم فکر میکردم .اگه ق رار بود ما جنین ها...
22 آذر 1393

پدر وکودک

کودکی موقع خواب سخت پاپیچ پدر بود واز او پرسید؟ زندگی چیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ؟ پدرش از سر بی صبری گفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ؟ زندگی یعنیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی:عشششششششششششق کودک با سر پر شوری گفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت : عشققققققققققققققققققق را معنی کن؟ پدرش داد جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووواب: بوسه ی گرم تو بر گونه یییییییییییییییییییییییییییییییییییی منننننننننننننننننننننننننن ...
22 آذر 1393

دلتنگی مادرانه.................

سلام عشقم نمی دونم اصلا برات چی مینویسم فقط اینو میدونم که خیلی دلم برات تنگ شده چون الان که دارم اینو مینویسم تو خوابی دوستت داررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم زندگیم ...
22 آذر 1393

دلتنگی مادرانه.................

سلام عشقم نمی دونم اصلا برات چی مینویسم فقط اینو میدونم که خیلی دلم برات تنگ شده چون الان که دارم اینو مینویسم تو خوابی دوستت داررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم زندگیم
21 آذر 1393

شیرین کاریهای دخملی در 7 ماهگی.....

عزیز دل مامان بنیتا جان تو این روزها تو دیگه میشینی ولی چهار دست وپا هنوز نمیری اگه چیزی رو بخواهی این قدر غلت میزنی تا بهش برسی عزیزکم این روزها تقریبا میتونی همه غذاها رو بخوری ولی فرشته کوچو لو من از هویج خیلی بدت میاد  وقتی میخوری این قدرقیافترو بانمک میکنی که ادم دلش برات ضعف میره...........دختر گلم از شیرین کاریات اینه که وقتی بابامیرفت سر کار همش خودتو لوس میکردی میگفتی بابا /بابا  که بابا بگیره بغلشو تورم ببره راستی عشق مامان یادم رفت می دونی اولین کلمه که یاد گرفتی چی بود................... اولین کلمه ....بابا...الهی بابا قربونت بره نفس بابا   دومین کلمه..... درده.... گلم تو این ماه یاد گرفتی که شیشه شیرت ...
19 آذر 1393

عشق بی نهایت بابایی به فرشته کوچولوم بنیتا ................

 عشق بابای سلام............................................................................................................................... نمیدونم از چی برات بنویسم... کاش هسم رو هس میکردی تاباورت میشد از خودم بیشتر دوستت دارم .          فرشتهی کوچولوی بابای ازروزی که وارد زندگیمون شدی امیدم به زندگی چند برابر شده . حاضرم برای یک لحظه خنده رو لبات دارو ندارمرو فدا کنم .امروز برات کم مینویسم در ضمن وبلاگترو تبریک میگم .......  13/9/93   ...
14 آذر 1393

شاید خدا تورابه خاطراین به ما داد که...........

هنوز نمیدانی چقدر میخواهمت .هنوز نمی فهمی که اینجا  که من ایستاده هم کجاست؟ زندگی کن بهانه قشنگ من برای عاشقی زندگی کن  ......................... عزیزکم این روزها که شاهد قد کشیدن یش و بزرگ شدنت هستم بیش پیش شاکر خداوند هستم  زندگی کن و اروم اروم بزرگ شو ....برایت لحضه ها را پر از انتظار میکنم . عزیزکم برای من تو از بهار هم تازه تری تو از هفت سین شب عید هم زیبا تری تو از خوابها ی شیرین دم صبح زیباتری ....جانکم عزیزکم زعفرانی ترین طعم های روزگار به طعم عا شقانه های من وتو نمی رسند.به خاطر تو هم شده همیشه  ابی میمانم به   خاطر توهم شده تمامروزهای بعد از اینمهربانترخواهم شد......شاید خدا تو رو به خاطر این به من دا...
12 آذر 1393

8 ماه به همین زودی گذشت

کودکم ارام ارام قد می کشد ومن در سایه امن صداقت ناب کودکا نه اش بزرگ میشوم .او می رقصد و من ارام ارام نوای کودکانه اش را زم زمه میکنم. او می خندد و من از شوق حضورش اشک میریزم .او معصومانه در اغوشم ارام میگیرد و من تا صبح از ارامشش اروم  میشوم ...او بازی میکند و کودکانه حرف میزند.به زبانی که کسی جز من نمیفهممش  وبه همین زودی8 ماه از حضورت قشنگ در زندگیمان می گذرد ...
12 آذر 1393